سلام

تو اعتكاف از اينكه تار صوتي نداشت فهميدم شيميايي

چه جالب !

چند روز قبلش با يك همرزم گمنام شهيدش  آشناشده بودم ؛

امروز هم با همرزم زنده و يادگار جنگش آشنا ميشدم ،

هي دنبالش بودم كه يك خاطره ازش بخوام برام تعريف كنه ؛

تا اينكه روز آخر بعد از افطار بود فكر كنم كه بهش گفتم ،

گفت فاميليش مقدمه و گفت :

موقعي كه شهيد همت ميخواست شهيد بشود  چهره اش نورعجيبي داشت

بهم گفت بيا اون موقع كاري برام پيش اومد رفتم شايد ميخواست منم ببرد ،

با خودش وقتي برگشتم ديدم سر در بدن نداره !
دسته ها :
دوشنبه پنجم 3 1393
X