تعداد بازدید : 3521
تعداد نوشته ها : 3
تعداد نظرات : 0
سلام
تو اعتكاف از اينكه تار صوتي نداشت فهميدم شيميايي
چه جالب !
چند روز قبلش با يك همرزم گمنام شهيدش آشناشده بودم ؛
امروز هم با همرزم زنده و يادگار جنگش آشنا ميشدم ،
هي دنبالش بودم كه يك خاطره ازش بخوام برام تعريف كنه ؛
تا اينكه روز آخر بعد از افطار بود فكر كنم كه بهش گفتم ،
گفت فاميليش مقدمه و گفت :
موقعي كه شهيد همت ميخواست شهيد بشود چهره اش نورعجيبي داشت
بهم گفت بيا اون موقع كاري برام پيش اومد رفتم شايد ميخواست منم ببرد ،
با خودش وقتي برگشتم ديدم سر در بدن نداره !
دسته ها :
دوشنبه پنجم 3 1393